به نام خدا
سلام ؛ سلاااااااااااااااااااااام
نمی دونید چقدر دلم براتون تنگ شده بود . ببخشید که این مدت نیومدم بهتون سر بزنم از همه بیشتر خجالت زده وبلاگم هستم و از اون معذرت می خوام . تصمیم عوض شد . به هیج وجه حاضر نیستم وبلاگم را با کسی تقسیم کنم .فقط مال خودمه همین. اگر چه درست و به موقع نمی تونم به روزش کنم اما........
خوب بگذریم . خیلی ممنون از خوش آمد هاتون که تحویل دادید (منظورم برای ورود به ایران ) ، اما برای بدرقه ام نیومدید .
چرا می خندی ؟ کلمه را درست به کار بردم .بدرقه ...
کلمه ای که دوجوره هم خوب هم بد . بد وقتی تو ایرانی چون می خوای از کشورت و وطنت خداحافظی کنی و خوب وقتی توی کره شمالی هستی چون می خوای به وطنت سلام کنی .
بله درسته . متاسفانه من دوباره به غربت بازگشتم .الان که دارم این را تایپ می کنم یک جایی دور از همه شما هستم جایی به نام غربت و دلتنگی جایی به نام کره شمالی !
خوب درسته قرار بود برای همیشه به وطنم باز گردم ولی تقدیر اینو خواست که نه ماه دیگه از وطنم دور باشم تا باز هم قدرشو بیشتر بدونم و بعد از نه ماه این بار واقعا برای همیشه (انشاالله =اگه خدابخواد) به اون باز گردم . دلم خوشه که این بار9 ماهه نه یک سال و 9 ماه . والبته مهمتر اینه که بعد یک سال و نه ماه به وطنم برگشتم و با وطن و هموطنانم دیداری تازه کردم و از هوای خوب وطن بهره بردم و پایم را روی خاک وطن گذاشتم .
بله خاک وطن ....
چیزی که امروز می خوام درباره اش صحبت کنم .ودرواقع یک خاطره جالب بگم .
اوایل که ما به کره شمالی اومده بودیم (منظورم دقیقا دوسال پیش وقتی برای اولین بار پایم را در خاک غربت جایی غیر از وطنم گذاشتم است ) همیشه به خاک خیس و مرطوبش نگاه می کردم و می گفتم این خاک خاک وطن من نیست واقعا فرق داره . خاک ایران من یک شکل دیگه است . ( توضیح این که اینجا بارون خیلی میاد و همیشه خاکش خیس و مرطوبه درحالی که در استان اصفهان معمولا خاک خشکه )و باز هم پیش خودم می گفتم راست می گند که هیچ خاکی مثل خاک وطن نمی شه .
اما... اما چند ماهی که گذشت کم کم به این واقعیت پی بردم که :
واقعا هیچ خاکی مثل خاک وطن نمی شه .ولی این جمله با اون جمله ای که در بالا به کار بردم کاملا فرق داشت .واقعا از زمین تا آسمون فرق داشت . این خاک معنی دیگه ای داشت . هزار معنی : بو ی، هوای ، عطر ، روز ، شب ، ابر ، خورشید ، آسمون ، ماه ، محبت ، صمیمیت ، مهر ، آبان ، آذر و.و..و...و....و...........وطن
شاید بعضی هاتون فکر کنید خیلی دارم زیاده روی می کنم اما واقعیته .
همه چیز وطن یه چیزه دیگه ست . الان هم روز به روز دارم بیشتر به این مفهوم پی می برم که هیچ جای دنیا مثل ایران خودمون نمی شه .
مثلا همین ماه مبارک رمضان ( راستی مبارک باد) من دقیقا نصفش را در ایران بودم و نصفش را در کره شمالی .به فاصله یک روز
برای همین تفاوتش واقعا برام معلومه . ایران وقتی سحر پا می شی تلویزیون را روشن می کنی داره دعای سحر می خونه و دقیقا پایین تلویزیون نوشته چند دقیقه مانده تا اذان صبح ، اینجا وقتی سحر پا می شی تلویزیون شبکه جام جم به وقت ما برنامه خاصی نداره که بخواهیم روشنش کنیم . بنابراین درسکوت شروع به سحری خوردن می کنیم . ایران وقتی داری مسواک می زنی صدای اذان از مسجد بلند می شه و می فهمی که باید عجله کنی و مواظب باشی آب را قورت ندی . اینجا یک ربع زودتر مسواکت را می زنی که نکنه زمان اذان یک کم جلو و عقب باشه و یا ساعت ها جلو و عقب باشه . ایران صدای اذان که تموم شد نمازت را می خونی . این جا چند دقیقه صبر می کنی از وقت اذان بگذره بعد خودت توی دلت اذان می گی و نمازت را می خونی . این تازه سحرش بود و تازه ماه رمضانش بود حالا بقیه ایام را ببین .
بعضی از آدم ها فکر می کنند خارج از کشور بهشته .اما به خدا پیشرفته ترین کشور هم به پای ایران نمی رسه . چون ایران وطنمونه . همه وجود و هستیمونه .
وقتی داشتیم به ایران می رفتیم توی هواپیما لحظه ورود به خاک ایران اینقدر برام مهم و دوست داشتنی بود که ازش فیلم گرفتم . نمی دونید چه احساسی داشتم . به خاطر دیدن این لحظه خوابم نمی برد . در حالی که شدیدا خسته بودم . اما ...
اما موقع برگشتن دوباره به کره اصلا دوست نداشتم لحظه خروج از وطنم را ببینم . برام ناراحت کننده بود . اما متاسفانه بیدار بودم و دیدم . دیدم لحظه ای که داشتم از وطنم و هم وطنانم خداحافظی می کردم و پامو به جایی می گذاشتم که خاکش از خودم نبود .
.
.
.
.
.
اما خوشحالم که دوباره قراره 9 ماهه دیگه برای همیشه لحظه ورود به وطنم توی ذهنم ثبت بشه و دیگه لحظه خروج از اون جاشو نگیره.
منتظر نظراتتون هستم .
راستی عید فطر را پیشاپیش تبریک می گم .